پیروز نهاوندی
درود بر شما
سال ها پیش در چنین روزی برابر با تیر شید(چهارشنبه) واپسین روز از فروردین ماه زمانی که تازیان کشور ما را اشغال کرده و دختران خردسال و بانوان ایرانی را بمانند بردگان و اسیران جنگی پست و فرومایه نموده و آنان را با کمال بی شرمی بر پایه پندار و آیین ننگینشان به همخوابگی با خود می بردند٬ خانواده ی هرمزان ـ فرماندار خوزستان ـ نیز بدست تازیان برده شده بودند. در چنین روزی پیروز نهاوندی ـ سردار دلاور هرمزان ( که تازیان نام عربی فیروز ابولولو را بر او نهادند) خود نیز برده شده بود و به محل زندگی خلیفه عمر نزدیک شده. او از این همه بردگی و فرومایگی ایرانیان بدست دشمن بیابانی به ستون آمده بود. در یک روز به هنگام بامدادان بازوان توانمندش با ضرباتی پولادین نفس از پادشاه خونخوار عرب در آورد و او را به درک رسانید. سپس خود به جرگه جان باختگان میهن پیوست.
یاد پیروز گرامی و نامش جاودانه٬ نیز کشته شدن عمر بر همه شما هم میهنانم فرخنده باد.
در نبشتار آتی درباه پیروز و دلاوریهایش خواهم نگاشت.
من آگاهم٬ من از گشت هزاران ساله ی تاریخ٬
ز ایران و انیران٬ کاوه و ضحاک٬
در دل یادها دارم
و آگاهم من از شاپور ساسان٬ شاه ایران
کاو سزای قوم نافرمان تازی در کفش بگذاشت
و آگاهم من از آن روزگار فتنه و آشوب
آن روز نگون بختی٬
که قومی گرسنه٬ نادان و سرگردان٬
چو توفانی به قلب تیسفون ناگاه تازیدند
همه گنجینه ها زیر و زبر کردند
تمام یادمان علم و دانش را بسوزیدند
درفش کاویانی٬ اعتبار و فخر ایرانی
به چنگ و ناخن و دندان بدریدند
و هر جایی گذر کردند٬ گرد مرگ پاشیدند
من آن یادگار ننگ و بیداد عرب
بر خویش می پیچم
آن گردان جان بر کف٬
ز خوزی و خراسانی٬ دلیر آذری٬ کرد و سپاهانی٬
گیل و بلوچ و دیلمی٬ اقوام ایرانی٬
سر تسلیم ناوردند بر مشتی بیابانی
و اینکه این منم یکتا٬
ایرانی ایرانی٬
فرزند هرمز خوزی و پیروز نهاوندی٬
هزاران ساله ی مانای تاریخم
که تا خورشید می تابد
و تا خون در رگ فرزند ایران گرم می جوشد٬
مرا مزدا اهورا از برای ملک ایران پاس می دارد.
پاینده ایران
بر گرفته از وبلاگ http://paniran.blogfa.com
ببخشید اگر دیر شد